یاس و آفتابگردونش | ||
روز عید فطر تصمیم گرفتیم که خانوادگی بریم خونه ی مامان خاله که خارج از تهران رفتن به تازگی... تو جاده بودیم که یه اسمس برای مامان اومد. مامان یاس بود!! نوشته بود: «عزیز شما چرا با من تماس نگرفتید؟ براتون مهم نبود که چرا از من خبری نشد؟؟؟؟؟؟» همه مون تعجب کرده بودیم از این اسمس غافلگیر کننده، اونم با این لحن! آخه هیچ وقت مامان یاس به مامان من اسمس اینطوری نداده بود تا حالا و هیچ وقت هم مامانم رو عزیزم خطاب نکرده بود! اما من و خانواده م خوش داشتیم که اسمسو به خودمون بگیریم و اصلا هم فکر نکنیم که شاید مادر شوهر اشتباهی اونو برای مامان ارسال کرده!! گوشی مامانو گرفتم و از طرف مامان جواب دادم که: «سلام. عیدتون مبارک. قرار بود شما تماس بگیرید! من منتظر تماستون هستم» و دکمه ی ارسال رو زدم چند دقیقه گذشت و دیدم که پیام ارسال نشده و میگه آنتن نیست و منم دکمه ی ارسال مجدد رو زدم دوباره نفرستاد دوباره ارسال مجدد رو زدم و دوباره و دوباره.... فکر کنم 20 باری شد! اما هنوز نفرستاده بود و منم از اونجایی که تو ماشین نشسته بودم و تو جاده بیکار بودم، زدن دکمه ی ارسال مجدد برام یه نوع بازی شده بود انگار! تا اینکه به فکرم رسید که ببینم گوشی خودم پیام میفرسته یا اونم نه! یه اسمس خالی برای مامان فرستادم. دیدم پیام میده آنتن نیست و ارسال نشده، اما از اون طرف دیدم که اسمسم به گوشی مامان رسید!!!!!!!!!!!!!!!!!! نفسم بند اومده بود! یعنی چند تا اسمس برای مادر شوهر رفته بود؟؟؟؟؟؟؟؟ حالا به نظرتون چی میشه؟؟ چند تا اسمس رفته؟؟؟ مادر شوهر در مورد ما چی فکر میکنه؟؟؟؟
پ.ن: تو خونه ی مامان خاله کلی سلیقه به خرج دادم و نوعی ژله ی رنگین کمانی درست کردم که دستور تهیه شو از وبلاگ «آشپخسونه ی مامانم اینا» یاد گرفته بودم. طعمشم خیلی خوبه! حتی شوهر خاله م که نمیخواست برای ناهار خونه بمونه رو پابند کرد!!! من با طعم های پرتقال، شاتوت، لیمو و آناناس درست کردم و تکه های موز هم توش به کار بردم. اینم عکسش:
[ یکشنبه 89/6/21 ] [ 3:17 عصر ] [ آفتابگردون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |