یاس و آفتابگردونش | ||
با گریه هایش اشک میریزم و با خنده هایش شاد میشوم بلا استثنا! و دیگر در هیچ اولویتی اول نیستم و نه هرگز تنها... فایل جدیدی در مغزم ایجاد شده گوشه ای دنج در قلبم و در فکر و احساسم و دغدغه ی سلامتی و شادی اش که تا همیشه با من خواهد ماند... از نگاههای معصومانه ی این روزهای نخستش تا سپیدی موی و محاسنش در فرداها برای همیشه تکه ای از وجودم، قلبم، جایی بیرون از بدنم خواهد تپید حتی بعد از مرگم چقدر عجیب است مادر بودن... . . . چکیده ای از تجربیات 3 ماه مادری! نمیدونم مادرهای 3 ساله و 30 ساله و... چقدر حرف برای گفتن دارن! من که تازه اول راهم... خدا همه ی مادرها رو سالم نگه داره و سایه ی مهرشون رو روی سر فرزندانشون که واقعا هیچ کس نمیتونه جای عشق و محبت مادر رو پر کنه....... [ چهارشنبه 93/3/14 ] [ 1:40 عصر ] [ آفتابگردون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |