یاس و آفتابگردونش | ||
خیلی اتفاقی سری زدم به آرشیو وبلاگم به روزهای پر فراز و نشیبم به دلواپسی ها و سختی ها و تحمل هام به التماس دعا گفتن های از ته دلم...
بعد رفتم سراغ کامنتهای دوستان دلگرمی هاشون دعاهای از ته دلشون راهنمایی های دلسوزانه شون مهر و محبت کلامشون...
میدونید که سرم شلوغ تره -کاملا طبیعیه، مسئولیت ها بیشتر میشن و به خدا که همه ش هم از روی خوشی و بی دغدغه گی نیست! چه بسا مشکلات هم بیشتر و بزرگتر میشن... قبلا ها خودم چقدر دوستان متاهل شده و مادر شده م رو ملامت میکردم و مارک بی وفایی بهشون میزدم! اما خب طبیعیه زمانی که شرایط آدم عوض میشه تا بیاد عادت کنه و روی روال طبیعی بیوفته زمان بره، حالا چه ازدواج، چه مادرشدن، چه شغل جدید، ادامه ی تحصیل و....- خلاصه که تو دل خودم خیلی شرمنده ی محبت دوستان خوبم شدم که چقدر برام دعا کرده بودند و محبت... معذرت میخوام دوستتون دارم و همچنان التماس دعا... [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 9:8 عصر ] [ آفتابگردون ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |