|
یاس و آفتابگردونش 
| ||
|
بعد از چند ساااااااااااااااااااال بالا و پائین و اضطراب رفتم سر خونه و زندگی خودم... که حسینم نیز... امسالی که خداوند مهربون یک بار دیگه اجازه داد دور خونه ش بگردم و به زیارت مقربان درگاهش برم... و همسرم و پدرش نیز... سالی که در اون کارشناس رشته ی خودم شدم و در آرزوی مرتبه ی بالاترش تلاش کردم و چقدر مطالعه (فکر کنم رکورد مطالعات خودم رو شکوندم! البته رکورد یک هفته مطالعه من چه بسا رکورد یک روز مطالعه یک نفر دیگه باشه! ولی خب خدا رو شکر که رکورد خودمو شکوندم!!) و سالی که بلاخره یک خانوم معلم واقعی شدم سالی که در اون دوستهای خوبی داشتم... سالی که چندی از صمیمی ترین دوستانم در اون ازدواج کردن و رفتن خونه بخت و همون سالی که چند تن از دوستان صمیمی دیگرم در اون از خانه ی آرزوها و همسرانشون متاسفانه جدا شدن... سالی که یک جوان عزیز و رعنا رو در خانواده از دست دادیم و طعم خیلی چیزها رو، به خصوص کمبودهای اقتصادی رو، در کنار خیلی از هموطنانمون چشیدیم... امسال 365 روزی بود که از خاطرات بدِ بدترین سال عمرم گذشت... سالی بود که هم خنده روی لبانم نشوند و هم اشک بر چشمانم... هم آرامش رو تجریه کردم و هم بی پناهی رو... هم عشق رو دیدم و هم تنفر رو هم ناسپاسی کردم و هم سپاسگذار درگاهش بودم... هم خیر انجام دادم (ان شا الله) و هم گناه (که امید دارم خدای مهربون من رو بابتشون ببخشه...) خدا رو شکر در مجموع سال خیلی خوبی بود...
و باز هم فهمیدم زندگی شاید... (نه! دقیقا) همین بالا و پائین هاست... روزی که به کام من بوده و ممکنه برای تو درد بوده باشه و روزی که تو شاد بودی و من سراسر غم بودم و درد خیلی وقت هاش از حال هم با خبر بودیم و تو از شادیهات کمک گرفتی تا درد منو ببری و من نیز... و وقت های بسیار دیگه ای که از حال هم بی خبر بودیم و شایدفقط در دعاهامون یادی از هم کردیم...
امسال هم دعام کن دوست من... من هم دعا میکنم امسالت پر از شادیهای دلچسب باشه و غصه راه خونه تو گم کنه...
نوروز (و به قول عزیزی : "عبور دوباره ی زمین از نقطه ی اعتدال بهاری!") مبارک...
[ دوشنبه 91/12/21 ] [ 3:38 عصر ] [ آفتابگردون ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ  وقتی تو نیستی بلاتکلیفم مثل گل آفتابگردون در روزهای ابری...اللهم عجل لولیک الفرج... | |
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||
