سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاس و آفتابگردونش
 
آخرین مطالب
لینک دوستان

چند روزی هست که میخوام پستی با این عنوان بنویسم ولی وقتم پر بود و به شدت درگیر بودم تا امروز که شرایطش فراهم شد.

ماجرا از اونجایی شروع شد که دو سه هفته ی پیش اینجانب یک عدد امتحان کلاسی از شاگردان کلاسم گرفتم (البته خودم مراقبشون نبودم)، و وقتی برگه ها رو بهم تحویل دادن و خواستم صحیح شون کنم دیدم که به به! آثار تقلب به وضوح به چشم میخورند! آونقدر برام واضح بود که حتی میتونستم تشخیص بدم چه کسی از روی چه کسی تقلب کرده -تاکید میکنم: با اینکه خودم اصلا سر جلسه ی امتحانشون نبودم!-

خلاصه اینکه یاد ایام افتادم! همون زمانهایی که دبیران و اساتید محترم میگفتند که: اگر تقلب کنید ما میفهمیم ها!

و من -و شاید همه ی بچه های دیگه ی کلاس- تو دلمون میگفتیم: هه هه هه هه! از کجا میخواد بفهمه؟! چه حرفا!

بماند که شخصا تعداد تقلب هایی که تو عمرم انجام دادم نزدیک به صفره...

جلسه ی بعد از امتحان، وقتی دیدم چقدر میزان تقلب زیاد بوده ترجیح دادم به جای درس دادن بخشی از زمان کلاس رو به صحبت کردن در مورد تقلب بپردازم (چون اعتقاد قلبی من اینه که معلم فقط درس خودش رو نباید بده و هدف تربیتی که پشت علم آموزی هست خیلی مهم تره و خدا رو شکر خودم در دوران تحصیل اساتید برجسته ای داشتم که علاوه بر علم وسیعشون ما رو از لحاظ اخلاقی و دینی و ... هم بهره مند میکردند)

حالا اینبار جای من با اساتید خودم عوض شده بود و بار سنگینی رو روی دوشم حس میکردم و دعا دعا میکردم که از پسش بر بیام...

اول از همه از دلیل تقلب کردنشون پرسیدم که مسلما جواب قانع کننده ای براش وجود نداشت و بعد از اون داستانی رو براشون تعریف کردم که خدا رو شکر موثر بود... یکی دیگه از دلایل موثر بودن حرفهام هم این بود که صادقانه باهاشون صحبت کردم و فهمیدن که خود من تقلب تو کارم نبوده و جزو کسانی نبودم که خودشون کاری رو انجام میدن و دیگران رو منع میکنن. و اما اون داستان رو دوست دارم برای شما هم بگم، شاید جایی بود که به یادش افتادید و کمکتون کرد...

یکی دو سال پیش یک تله فیلم پخش شد که ماجرای جالبی داشت: "قصه ها و واقعیت ها" که واقعیت های عجیب و زیبایی و مطرح میکرد که خیلی وقت ها دور از چشم ما و پشت پرده ست. این فیلم با بیان زیبا و ساده ای نشون داد که منظور از اثر اعمال و رفتار ما چی میتونه باشه...

داستان فیلم سکانس هایی از چند زندگی مختلف هست که در نقطه ی مشترکی بهم میرسند و در نهایت نتیجه ی اعمال خوب و بد آدمهای داستان تا حدودی برای بیننده مشخص میشه. این فیلم برخلاف تمام فیلم ها و داستانهایی که تا حالا دیدم، آثار اون دسته از اعمالی رو که در ظاهر ما به سادگی از کنارشون میگذریم و هیچ وقت جزو کارهای خوب و بد خودمون طبقه بندیشون نمیکنیم، به مخاطب نشون میده.

تا جایی که یادم میاد ماجرا از جایی شروع میشه که رئیس اداره ی آقای مهندس! خیلی بی دلیل و بی موقع اصرار میکنه که ایشون بره به شرکتشون، آقای مهندس هم همسر و دختر کوچولوش رو ناگهان ترک میکنه و میره که باعث دلشکستگی دخترش میشه، این آقا به اتوبان که میرسه با دخترش تماس میگیره که از دلش در بیاره و در حین صحبت کردن با موبایل تصادف وحشتناکی براش اتفاق میوفته که منجر به مرگش میشه (تا اینجا فیلم نشون میده که لجبازی رئیس اداره و احضار بی موقع کارمندش...) بعد از این قضیه میره روی دلیل اصلی تصادف! زن و شوهری که سر یه مساله ی پوچ باهم دعواشون شده(دقت کنید عامل اون دعوا هیچ وقت فکر نمیکرده که کارش به کجا بکشه) و دعواشون تا اتوبان ادامه پیدا میکنه و باعث میشه آقا از روی عصبانیت پاشو روی ترمز بگذاره و ناگهان بایسته و البته این زن و شوهر هم هیچ وقت متوجه نشدن که بعد از ترمزی که کردن چه اتفاقی برای ماشین های پشت سرشون افتاد! و خودشون بعد از اندکی بگو و مگو! به راهشون ادامه میدن بدون اینکه بدونن... (این زن و شوهر هم در انتها عاقبت عجیبی پیدا میکنند)

پشت سر اونها کامیون حمل بار آهنی بود که در اثر ترمزی که کرد تا با ماشین جلویی برخورد نکنه، یکی از میلگردهاش رها میشه و میخوره تو سر آقای مهندس...

از طرفی قصه میره روی اون کامیون و شاگرد راننده که تنبلی کرده بوده و بار آهن رو محکم نبسته بوده و فکر نمیکرده کارش چه نتیجه ای بده...

و از طرف دیگه نشون میده که صاحب راننده در اثر فشار های زنش برای تهیه ی جهزیه ای دهن پر کن برای دخترشون، ربا میگیره و برای پس دادنش و تحت فشار اون نامردی که ربا داده بوده مجبور میشده بیشتر کار کنه و بار بیشتری بگیره و از طرفی با شاگردش بد اخلاقی کرده بوده که باعث میشه اون شاگرد هم لج کنه و درست کارشو انجام نده و...

خلاصه همین طور داستان میچرخه و دلیل هایی رو میبینیم که خودمون بارها و بارها مشابه ش رو انجام دادیم ولی هیچ وقت فکر نکرده بودیم که میتونه به کجاها بکشه... و همین الان هم نمیدونیم! (دلیل ساده ای مثل فشار آوردن یک مادر به پدری برای تهیه ی جهیزیه ی دخترش که همه مون بهش میگیم امر خیر!) همون طور که عوامل این داستان هیچ وقت نفهمیدن که یک کار کوچیکشون چطور باعث بی پدر شدن اون دختر کوچولو و بی سرپرست شدن مادرش و... شد (واقعا خدا بهمون رحم کنه که نا دونسته عامل چه مسائلی ممکنه شده باشیم...)

در انتهای داستان راوی قصه آخر کار زندگی هر کدوم از اون آدم ها رو میگه که به چه نحوی گره در زندگی هاشون میوفته و چه مسائلی براشون پیش میاد و... اگر فرصت کردید حتما این فیلم رو تهیه کنید و ببینید.

 

خلاصه ما هم با تعریف این داستان به شاگردان عزیزمان گفتیم که چه بسا 0.25 تقلب شما باعث چه مسائلی بشه که هیچ وقت فکرش رو هم نمیکنید و متوجهش هم نمیشید اما عدل خدا اون رو برای شما محاسبه میکنه. چه بسا باعث بشید همکلاسیتون به خاطر تقلب شما مورد شماتت پدر و مادرش قرار بگیره و والدینش دعواشون بشه و چه بسا همین مساله ی خیییییییییلی کوچیک موجب جدایی شون بشه خدایی نکرده (جدا هم ممکنه چون دلایل خیلی از طلاق ها از این هم بی اهمیت تره) و...

 

نتیجه: در امتحان جلسه ی پیش که خودم هم مراقب بودم، تقلب به میزان چشمگیری کاهش پیدا کرده بود! و حتی بچه ها خودشون به تقلب هاشون اعتراف میکردند و با دست خودشون تقلب ها رو خط میزدند!!

خدا رو شکر...

 

پ.ن1: جسمم کمی بد قلق شده؛ از این دکتر به آن بیمارستان می کشاندم! دعایم کنید...

پ.ن2: محرم هم آمد... در وبلاگ ما حال و هوایش فراموش نشدنیست!


[ دوشنبه 91/8/29 ] [ 2:56 عصر ] [ آفتابگردون ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

وقتی تو نیستی بلاتکلیفم مثل گل آفتابگردون در روزهای ابری...اللهم عجل لولیک الفرج...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 18
کل بازدیدها: 185684