سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاس و آفتابگردونش
 
آخرین مطالب
لینک دوستان

فکر نمیکنم بچه مذهبی ها زیاد در جریان اسم و رسم این بنده خدا باشن!

در رفت و آمدها به خانه ی اقوام خودم و اقوام شوهرم که تقریبا همه شون مجذوب ماهواره (و سریالهایی که طی سالها ی اخیر -خدا میدونه که با چه برنامه ریزی هایی!- به زبان فارسی دوبله شدند،) هستند. چند قسمتی از این سریال رو دیدم

حرف زیادی نمیخوام بزنم و بحث نقد و تعریف هم نیست. راستش نه حالشو دارم نه وقتشو! فقط به نظرم رسید دو سه جمله ای که ته دلم مونده رو بگم و برم، بقیه ش به عهده ی کسانی که سریال رو میبینن یا ترجیح میدن به هزار و یک دلیل نبینن! ما شا الله هزاران نفر مفسر کارکشته ی فیلم و سریال هم با کوچکترین سرچ تو همین نت خودمون پیدا میشن در عرض سیم ثانیه!

حالا بماند...

این سریال که فکر کنم حدود 200 قسمتی باشه، موضوعش کلا خیانته! اونم به چه حالت زیبایی! چقدر عاشقانه! -آخه اسم سریال "عشق ممنوع" هستش.

خلاصه ش تا جایی که من دست و پا شکسته از این و اون شنیدم اینه که یه خانمی که به شوهرش خیانت میکرده یه دختری داشته که از خیانت های مادرش به پدرش مطلع بوده و زمانی که میبینه مادرش میخواد یه پیرمرد پولدار دیگه رو تور کنه،دختره خودشو میندازه جلو تا با مادرش مقابله کرده باشه و پیرمرده (عدنان) هم که خیلی پولدار بوده این دختره رو میگیره و بعد از مدتی پسر برادر این مرد پولدار که یتیم بوده و از بچگی عدنان بزرگش کرده بوده, عاشق زن عموش -همون دختر جوونه- میشه و بلاخره این دختره هم جوون بوده و دلش میره و به شوهرش خیانت میکنه، بعد تو این میون دختر عدنان عاشق این پسره بوده -که البته پسر مستخدم خانواده عاشق دختر عدنان بوده! در حالیکه یه دختر دیگه که اونم مستخدم بوده عاشق همین پسره ست!!! شیر تو شیریه!- و این پسر که به عموش خیانت کرده بوده در شرایطی قرار میگیره که مجبور میشه برای اینکه رابطه ش با زن عموش لو نره بره دختر عموش رو بگیره و... تو این میون اون مادره که اول میخواسته عدنان رو برای خودش تور کنه هی میره سراغ مردهای پولدار و..... و در کنار اینها بقیه ی شخصیت های سریال هم تا جایی که فکر نویسنده میرسیده کلا همه یه جورایی به هم خیانت میکنند! خلاصه یه وضعی!!

حالا ما هر جا میریم مهمونی مجبوریم به احترام مجذوبین و مسحورین این سریال -خدائیش هم روانشناسانه سریال میسازن دیگه!- صدامون در نیاد و اگرم در بیاد که کو گوش شنوا! -زبونم مو درآورد بس که به دختر خاله و پسر خاله و اقوام بزرگتر! گفتم بابا بی خیال!! وقتی زورم به خانواده ی خودم نمیرسه،خانواده ی شوهر هم که کلا از دستم خارجه -

متاسفم که اینقدر قبح خیلی چیزها ریخته شده... از همه بدتر اینکه بچه هایی که پا به پای پدر و مادرهاشون این مدل سریالها رو میبینن چی میخوان بشن؟! -ساعات پخشش هم طوریه که بچه ها کاملا میتونن ببینن، طی دو سه روز فاصله سه بار سه بار هم تکرار داره هر قسمتش! -قابل توجه اون دسته عزیزانی که یکی از عوامل گیر دادنشون به صدا و سیمای خودمون تکرار بعضی سریالها و برنامه هاست-

 

پ.ن1: مادر من مسئول یکی از مراکز فرهنگی مرتبط با کودکان هست که اگر اسمشو بگم حتما همه میشناسیدش، چند وقت پیش یه سر رفته بودم محل کارشون، یه برنامه ای داشتن که از بچه ها خواسته بودن نقاشی بکشن و براش قصه نویسی کنند. یکی از بچه ها چنان داستانی نوشته بود که مربی های اونجا از خجالت سرخ و سفید شده بودن و یه عده قاه قاه خنده شون به عرش رسیده بود!! یکی از خانم های مربی هم که ماهواره بین حرفه ای بود، فورا برگشت گفت مطمئنم این داستان برگرفته از فلان سریال فارسی1 هستش!

پ.ن2: یکی از بچه های اقوام همسر که یه دختر کوچولوی دبستانیه،چند وقت پیش که رفته بودیم یه جای باغ مانند و داشتیم عکاسی میکردیم واسه ی خودمون، چنان استیل هایی برای عکس گرفتن پیشنهاد میداد که دهن همه مون بسته شده بود! بچه های این دوره زمونه خیلی تیزن...

پ.ن3: دختر خاله ی دبستانی خودمم چنان شیفته ی یکی از شخصیت های یکی از سریال های اینچنینیه که اون دختر خانم ...  شده الگوی این دختر خاله ی ما! تا جایی که نهایت آرزوش خریدن لباسهایی شبیه لباسهای اون دختر، رفتن به محل زندگیش، مدل موش، خلاصه شبیه شدن به این دختره! میگه بزرگ شم بچه دار شم هم اسمشو میذارم روی دخترم!!

 

خدا آخر عاقبتمونو ختم به خیر کنه... ما که بزرگیم مثلا، هر بار یه صحنه ی حتی خیلی عادی! یه لباس، یه حرف، یه عقیده ی خاص و... میبینیم هزار جور بهش فکر میکنیم! و ناخواسته تاثیر میگیریم! چه برسه به بچه هامون...


[ جمعه 90/10/9 ] [ 4:11 عصر ] [ آفتابگردون ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

وقتی تو نیستی بلاتکلیفم مثل گل آفتابگردون در روزهای ابری...اللهم عجل لولیک الفرج...
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 23
کل بازدیدها: 185741