سلام خوبيد شما؟به جا آورديد؟
منم يک خواننده بي صدا...يک شايد دوست قديمي...يک دعا گوي هميشگي...تا آنجا که رمزها متغير نشده بود همه پستها اما بعد آن پستهاي عمومي را با شما بودم...الان تصادفا پيامي قديمي را ديدم ...يادتان دلم را تنگ احوالپرسي کرد...من هميشه به ياد دوستان هستم در دعاهاتان فراموشم نکنيد
چه آدامس خوبي
چه زن و شوهر خوبي
چه فکر خوبي
چه وبلاگ خوبي
چه دوست خوبي!
چه جالب.من هميشه پياده ميرم کلاس .البته يه ربع بيست دقيقه بيشتر تو راه نيستم.يه نذر بزرگ صلوات داشتم که ميخواستم تو راه که ميرم يه مقدار از اونم ادا کنم( مسير هم خلوت از کنار يه پارک بزرگ هم رد ميشه هوا هم خووووب ديگه فکر کن چي ميشه) بعد اصلا نتونستم بشمارم خيلي سخت بود.بعضي وقتا هم وسطش حواسم پرت ميشد ميرفت يه جا ديگه.خالاصه ديمي صلوات فرستادم نذرم رو هم جدا با تسبيح.يه ذره توضيح بده چه جوري بشماريم ذهني.
اين قضيه مال ماه رمضون بود.نذرم تموم شد ولي جالبيش اينه که هر وقت از اون مسير رد ميشم ناخودآگاه صلوات ميفرستم.
سلام عزيزم
مرسي از حضورت گلم